måndag 13 maj 2013

Är alla muslimer "Talibaner" ?


De allra flesta muslimer är inte "Talibaner". Jag kommer från ett av världens sämsta religiöst styrda land, Iran. Jag är för ett sekulärt samhälle med religionsfrihet. Jag är också starkt mot blandningen av religion och politik. Jag tror att om 50 år kommer det att vara helt normalt och höra böneutrop som kyrkklocka. Detta är en process som inte går att stoppa! Mitt förslag är att hitta lösningar och svar på de frågor som oroar oss. Hitta vägar för att mötas inte stötta bort! Glöm inte att denna process är till en stor del resultaten av världshändelser och pågår i hela jordkloten (så gott som). Jag tror att om 50 år kommer många att förvånas över att vi ägnade så mkt tid åt symbolerna istället för kärnfrågan. Det var inte länge sedan som kvinnorna fick rösträtt här hemma. Det var inte länge sedan fattiga, gamla,... satte i samma sits, Många sådana tokigheter har, tack och lov, försvunnit men många är fortfarande kvar. Jag håller med dig när det gäller användning av begreppet islamofobi. Men man behöver inte vara islamofob för att begränsa sina tankar i nutiden. Att inte ha längre perspektiv som sträcker sig i 50 år betyder en risk att vi inte blir förstådda av våra kommande generationer. Vi ville inte ge "rösträtt" till en del av våra landsmän/landskvinnor! Vi var rädda för att höra böneutrop! Som hörs i många andra länder utan något problem. På samma sätt som kyrkklockorna hörs i även många "muslimska" länder. Jag är absolut inte religiös men jag tycker att alla får bestämma själva om de vill manifestera sin tro. Är vi övertygade att vi tänker bättre behöver vi inte vara oroliga. Som när vi ser någon med hakkors på mössan eller en kors tatuerad på nacken.

fredag 12 april 2013

سنگ سنگسار

همچو سنگ سنگسار

خون آلود

همچو ژرفای سیاه غار

سیه رو

همچو قحبه پیری

گستاخ

همچو یک پوزخند

پر از چندش

با حماقتی به بزرگی‌ البرز

چشمی کور

گوشی کر

فقط با نمازی

میخواهی‌ رهبرم باشی‌ !!!

Oxevik 12/4-13

söndag 31 mars 2013

پیامی در راه است


برگی دیگر از کتاب زندگی ‌

چلچله‌ای بر آن بام بلند

قصه دخت شاه پریان

و اندکی‌ خاموشی، اضطراب

و پرسشی ابدی

دوست داشتن یا عشق

نه‌ عشق و باز هم عشق

انتظار

قلبم تپپشی دیگر دارد
  

 پیامی در راه است

Oxevik 31 mars 2013

söndag 3 mars 2013

زمزمه بدرود

دیر یا زود
به رهی خواهی‌ رفت که آدمها و حوا ها
در سکوتی مطلق
به آرامی از آن میگذرند
رهی در پس کوهی بلند، درّه‌ای ژرف، آبشاری بلند، تیغه‌ای تا به فلک
و کوره راهی‌ که زندگی بود
با آخرین نگاه به کوه
بدرود را زمزمه میکنی‌
با تبسمی یا آهی...

اکسویک مارس ۲۰۱۳

tisdag 26 februari 2013

Ond/god

Det är mycket lätt att vara ond. Det fattar du när det är för sent! Du skadar inte bara andra utan även dig själv. Var rädd om dig! Var god!

fredag 1 februari 2013

خشونت علیه زنان

بی نظیرترین متنی که در رابطه با خشونت علیه زنان نوشته شده است .


زخمی که نمی بینیم :



می دانید؟ خشونت همیشه یک چشم کبود و دندان شکسته و دماغ خونی نیست. خشونت، تحقیر، آزارو گاهی یک نگاه است. نگاه مردی به یقه ی پایین آمده ی لباس زنی وقتی که دولا شده و چایی تعارف می کند. نگاه برادری است به خواهرش وقتی در مهمانی بلند خندیده. نگاهی که ما نمی بیینیم. که نمی دانیم ادامه اش وقتی چشم های ما در مجلس نیستند ...چیست. ترسی است که ارام آرام در طول زمان بر جان زن نشسته



خشونت بی کلام، بی تماس بدنی، مردی است که در را که باز می کند زن ناگهان مضطرب می شود، غمگین می شود. نمی داند چرا. در حضور مرد انگار کلافه باشد. انگار خودش نباشد. انگار بترسد که خوب نیست. که کم است. که باید لاغرتر باشد چاق تر باشد زیباتر باشد خوشحال تر باشد سنگین تر باشد سکسی تر باشد خانه دارتر باشد عاقل تر باشد. خشونت آن چیزی است که زن نیست و فکر میکند باید باشد. خشونت آن نقابی است که زن می زند به صورتش تا خودش نباشد تا برای مرد کافی باشد. مرد می تواند زن را له کند بدون اینکه حتی لمس اش کند. بدون اینکه حتی بخواهد لهش کند. این ارث مردان است که از پدران پدرانشان بهشان رسیده

خشونت، آزار، تحقیر امتداد همان "مادر جنده ها، جنده ها، خواهر جنده ها، مادرش را فلان ها، عمه اش را بیسار"هایی است(باعرض پوزش) که به شوخی و جدی به هم و به دیگران می گوییم. خشونت، آزار، تحقیر همان "زن صفت، مثل زن گریه می کردی"هایی است که بچه هایمان از خیلی کودکی یاد می گیرند.



خشونت، آزار، تحقیر، پله های بعدی نردبانی هستند که پله ی اولش با فلانی و بیساری معاشرت نکن چون... فلان لباس را نپوش چون...است. چون هایی که اسمشان می شود "عشق". عشق هایی که می شوند ابزار کنترل. که منتهی می شوند به زنانی بی اعتماد به نفس، بی قدرت، غمگین، تحقیر شده، ترسان، وابسته، تهدید به ترک شده و شاید کتک خورده که فکر می کنند همه ی زخم هایشان از عشق است. که مرد عاشق زخم می زند و زخم بالاخره خوب می شود.



خشونت زنی است که زیر نفس های آغشته به بوی الکل مردش تظاهر به لذت می کند و فکر می کند قاعده ی بازی همین است. خشونت توجیه آزار روحی، کلامی، جسمی، جنسی مردی است که مست است. مستی انگار عذر موجهی باشد برای ناموجه ترین رفتارها.



می دانید؟ کتک بدترین نوع خشونت علیه زنان نیست. کبودی و زخم و شکستگی خوب می شوند. قدرت و شادابی و باور به خویشی که از زن در طول ماهها و سالها گرفته می شود گاهی هیچ وقت، هیچ وقت، ترمیم نمی شود



خشونت دست سنگین پدری است که بر صورت دخترک 9 ساله اش بلند می شود اما هرگز فرود نمی آید.

خشونت گردنکشی برادری است که نگاه پسرک معصوم همسایه را کور می کند و خواهر را ناامید می کند از عشق پاک و دیوار به دیوار همسایگی

. خشونت آروغ زدن های شوهر است به جای دستت درد نکند برای دستپخت عالی یک صبح تا ظهر حبس شدن در آَشپزخانه .

خشونت قانون نابرابر حق قیومیت پدربزرگی است که در فقدان پدر ، صاحب بلامنازع نوه ی دختری اش می شود بی اینکه حضور مادر در جایی دیده شده باشد. خشونت حق ارثی است که پس از مرگ پدر به تو داده می شود نیم آن چیزی که برادرت می گیرد و تازه منت بر سرت می گذارند که نان آور خانه ات دیگری است . خشونت خود ما زنانیم که تمامی اینها را می پذیریم بی هیچ اعتراضی و آن کسی را هم که در میانمان به اعتراض بلند می شود با القاب زن فلان و بهمان به سخره می گیریم . خشونت خود خودمانیم و از ماست که بر ماست .Visa mer

lördag 5 januari 2013

دستم تهی‌ست

دستم تهی‌ست

دستت را در دستم بگذار

تا هفت اورنگ را لمس کنیم

و آن یکی‌ ستاره

که نماد بامداد است

دستت را در دستم بگذار

مرواریدهای سیاه را که به شب بدانها نیازی نیست

بریز به کام صدف‌های مرده شان

تا برهنه به آغوش کوه بازگردیم

به میثاق صلابت سلحشورانش

با گلی‌ بابونه در گیسویت

که مشتاق نسیم است

دستت را در دستم بگذار

Oxevik 4 jan 2013