onsdag 25 juli 2012

موجودات ریش انبوه دار

با شمایم

ای موجودات ریش انبوه دار

ای میهمانان ناخوانده

مغزتان جایگاه سلولها ی شهوت

فکرتان تا عمق دوزخ پر ز نکبت

چشمتان تاریک و نزدیک بین

گوشتان کر

دستهایتان در جیب همدیگر

کردار تان همه بیهوده

ریشه در گنداب

افسارتان در دست آنان که ریش انبوه تر

غارتگران هستی‌ !

دیوان , ددان

ضحاک‌های بیگانه

دستهاتان سرخ

سیه پوشیدگان

نعلین تان خاکستر آلوده

با خدایی دگر

که نه رحمن است و نه رحیم

خدایی که آزادی را ناعادلانه تقسیم کرد

بهشت را به ابلیس وعده داد

و بیداد را به صاحب تلخ دیده خانه

گم شوید از پیش چشمانم

خدایتان نیز همراتان

Oxevik, juli 2012

fredag 20 juli 2012

حجره نمایش

باز رمضان آمد!
ماه نمایش بی‌دینی
و بندگان خدا چندین برابر!
و تمسخر هرآنچه آئین است
تظاهر و لبخندهای دروغین
درین ماه دروغ نباید گفت!
شگفتا!
سالشان آیا یکماه است؟
نه‌! ببند!
ببند این حجره نمایش را!
دست تو در ماه‌های دگر در خون است
صیغه و وافور
شکنجه و بیداد
و پوزخندی به آنی‌ که نانت داد
و سیلی‌ سختی به روی خدا
ببند این حجره را!
Oxevik 20 juli-12

onsdag 18 juli 2012

اسیرم

من اسیرم
نه اسیر زندانبانی بیرحم
که زنجیرش در دست و شلّاقی نیز
نه! من اسیر حماقتم
حماقتی ارثی
سننتی مضحک، مذهبی‌ مهلک
و افساری...
هرکه را در دست
تا کی‌ ؟ تا کجا؟
کشانند مرا
دیگر نمانده روزگاری
یا سر کشیده در آسمان خورشیدی
که روشن باشد و گرم
یا سبز، سرخ و یا سپید
به سپیدی روزی دگر
آری
بکش مرا
به هر سوی
و هر دیار
با افسار حماقتم
ای زندانبان من
حماقتم...

Oxevik 18 july 2012

tisdag 10 juli 2012

فرشته‌های بال سوخته

از زمانی‌ که فرشته‌ها را باورمان بود

سالها گذشته

دیدن فرشته‌های بال سوخته

در اسارت

جیغ و شیون

اشکشان جاری

و این خود خدا خوانده گان

تفنگشان در چنگ

درون و بیرونشان سیه

ما لکان هم تو هم من

هرچه را فرضیهٔ خدا ‌ای بود رّد کرد

تقدیم به نوشینOxevik juli 2012