söndag 17 augusti 2014

بدرود!

بدرود!
گذشت آن حدیثی که زندگی‌ بود؟
شاید آغازی دیگر
کیست نشسته منتظر در پس این دیوار یا که در ختم آن کوره راه؟
شاید هیچ کس ؟
شایدم عشق؟
شاید آن دستی‌ که نرم بود و لطیف
دشنه‌ای داشت زهراگین
که هیچ طبیبی را نبود پاد زهرش
یا که تنها دستی‌ بود تنها؟
زمان می‌گذرد
باید هرچه زودتر عشق شد!

Oxevik 17 aug-12

söndag 10 augusti 2014

جنگ

جنگ در غزه
جنگ در عراق
جنگ در لیبی‌
جنگ افغانها
جنگ دولت‌ها
جنگ ملتها
جنگ تو با من جنگ من با تو
جنگ، جنگ، جنگ
پیروز کیست؟
آن مادر فرزند مرده؟
آن کودک مرده؟
یا پدری که ضجه ا‌ش هر دلی‌ را میخرا شّد؟
آن که بیشتر خون ریزد؟
یا آن که با خدا نسبتی دارد؟
کجاست آن پیروزی؟
و سئوال آخر...
آیا میدانی من ترا ستیزی نیست؟
اکسویک ۱۰ آگوست ۲۰۱۴