onsdag 18 april 2012

آرام تپشی در دل‌

کسی‌ را میشناسم
از سرزمینی دیگر
چشمی خیره به راه
چشمی دوخته به در

نه راهش برگشت
نه جایش اینجا

صدایش زنگ زده از پس سالها سکوت
فرسنگها دور از انی‌ که باید بود

نه واژه‌ای بر لب
نه اشکش پیدا

خیس و سرمازده
گونه هاش از تب سرخ
تب عشقی‌ خود اسیر...اسیر در دخمه

نه کویرش در خواب
نه در دل‌ دریا

کمرنگ تبسمی بر لب
آرام تپشی در دل‌

امیدی اندک
شاید بوزد نسیمی...

فردا !

Oxevik yeki az rozha

söndag 15 april 2012

یک قطره اشک

یک قطره اشک

اشک ذوق

غوغای دلم را به دنیا نوید داد

یک قطره اشک

اشک حسرت

دوریها را رقم زد

یک قطره اشک

اشک امید

تبسمی کاشت در روز من

یک قطره اشک

اشک شادی

از عشق تو گفت و از هیاهوی چشمانت

و پیوندی هزاران فرسنگ دور

به دوری قطره‌ای اشک

بر گونه تو

اشک دلتنگی‌...

söndag 1 april 2012

آنطور نشد

دیدی که آنطور نشد رفیق؟

گورکنان و مغنی‌ها چا‌های نفت را قاپیدندّ

سهام بهشت را نیز

باز تو ماندی و من

و سرزمینی عار‌ی از آریایی

Oxevik 1 april 2012